«نهنگ عنبر» رسماً در امتداد مسیر فیلمسازی سامان مقدم به عنوان کارگردانی که همواره سعی داشته از خطوط قرمز عبور کند ساخته شده است. اثری که به دلایل گوناگون از جمله فیلمنامه به شدت آشفته و ضعیفش تا کارگردانی بدون فکر و انتخاب بازیگرانی که بسیار بدون حس و حال در این فیلم نقش آفرینی می کنند تبدیل به هجویه ای شده که برای مخاطبان فهیم سینما جذابیت چندانی در پی ندارد.
شوخی های بی مزه و هزاران بار تکرار شده رضا عطاران در فیلم ها و سریال های مختلف که پیش از این به کرات توسط مخاطبان جدی و حرفه ای سینما و تلویزیون دیده شده است این بار در چند صحنه از این فیلم با قبح شکنی و بی حرمتی به مخاطبان همراه شده است که شاید در لحظه بتواند مخاطب را به خنده ای اجباری وادار کند اما در نهایت موفق نمی شود که وی را با خود همراه سازد.
هرچند که این فیلم شروعی بسیار پر انرژی و متفاوت با سایر آثار سینمایی ایران به ویژه در سینمای کمدی و فانتزی دارد اما رفته رفته با سیر روند داستان و وقایعی که در فیلم نشان داده می شود با افت روبرو شده و جذابیت ابتدایی خود را به شدت از دست می دهد. تنها تمهیدی که کارگردان در پرده اول این فیلم در نظر گرفته تصویرسازی از برخی خوانندگان پیش از انقلاب اسلامی است که هم اکنون در لس آنجلس ساکن هستند. فیلمساز با این کار که رسماً برای اولین بار در سینمای ایران به این صورت گسترده انجام شده هم قصد داشته بی پروا بودن خود را به رخ مخاطبان بکشد و هم از طرف دیگر آن ها را برای دقایقی غافلگیر کرده و برای تماشای این فیلم ترغیب کند.
اما این تمهید به دلیل نادیده انگاشته شدن از سوی فیلمساز در پرده دوم فیلم رسماً به فنا می رود و گویی کارگردان فراموش می کند که عنصر موسیقی که در نیمه ابتدایی فیلم به عنوان ابزاری برای جذب مخاطب در نظر گرفته شده می بایست به مرور تا انتهای فیلم نیز به اشکال گوناگون ادامه پیدا کند تا مخاطبی که در انتظار تماشای ادامه این روند است بتواند با آن ارتباط برقرار نماید.
از سوی دیگر مقدم در آخرین ساخته خود رسماً به نقد جامعه و به خصوص فضای حاکم بر اجتماع پرداخته است به نحوی که سوژه هایی نظیر ممنوعیت استفاده از ویدیو و یا شنیدن موسیقی های لس آنجلسی در دهه ۶۰ و سپس مواردی همچون فساد دستگاه های اداری، بسته شدن روزنامه ها و غیره در حال حاظر را به عنوان عناصری برای جذب مخاطب در نظر گرفته، غافل از آنکه به دلیل توهین های آشکار و نهانی که در لوای این انتقادات نسبت به عموم افراد جامعه صورت می گیرد، کمترین فردی با آن ارتباط برقرار خواهد کرد. جالب تر اینکه استفاده از این گونه تمهیدات که به هیچ عنوان در راستای خط اصلی فیلمنامه که قرار است روایتی عاشقانه داشته باشد صورت نمی گیرد ضربه شدیدی به فیلم وارد کرده است.
«نهنگ عنبر» پس از سفر رویا به عنوان شخصیت اصلی فیلم به خارج از کشور از اوج می افتد و دیگر نمی تواند رمقی برای ادامه بقای خود داشته باشد. حتی حضور شخصیت های فرعی متعدد و داستانک هایی که بی دلیل به فیلمنامه اضافه می شوند نیز نمی تواند چاره ای برای این مسئله مهم باشد و مجدداً ریتم فیلم را به جریان بیندازد. این مهم از دوران میانسالی شخصیت اصلی فیلم به شدت نمود عینی پیدا می کند به نحوی که این گونه احساس می شود که مقدم دیگر هیچ چیز در چنته اش ندارد تا بتواند مخاطبان فیلمش را که در نیمه ابتدایی توانسته بودند با آن ارتباط برقرار کنند در سالن های سینما نگهدارد از این رو فیلم از این به بعد ناگهان با تغییر سبکی عجیب روبرو شده و به جای استمرار در فضای فانتزی به فضای رئال بدل شده و روایت کمیک نیز بدل به روایتی دراماتیک می گردد.
از سوی دیگر کاراکترهای این فیلم همگی تنها یک «تیپ» را ارائه می دهند و از این رو شخصیت شان برای مخاطب به صورت کامل شناسایی نشده و به همین دلیل سوألات بی پاسخ زیادی در نهایت برای مخاطب باقی می ماند. به عنوان مثال مشخص نیست که چرا «رویا» همیشه در ازدواج هایش شکست می خورد و یا اینکه چرا خانواده اش او را به نوعی طرد کرده و در مشکلات یاری اش نمی دهند؟ این ها به همراه سوألات متعدد دیگری تا انتهای این فیلم برای مخاطب بی پاسخ باقی می ماند و در نهایت هم مخاطب دست خالی و بدون اینکه بتواند روابط علت و معلولی اتفاقاتی که در این فیلم رقم خورده است را به صورت منطقی متوجه شود سالن سینما را ترک می کند.
اما با تمامی این تفاسیر نمی توان به برخی نکات مثبت این اثر سینمایی اشاره نکرد. چهره پردازی این فیلم که توسط سعید ملکان انجام شده به درستی هرچه تمام تر تصویری حقیقی از دوران دهه ۶۰ را برای مخاطبان زنده می سازد. همچنین گلناز گلشن که طراحی لباس این فیلم را بر عهده داشته با شناخت کاملی از روحیات و نوع پوشش افراد از دهه ۴۰ تا دهه ۹۰ سیر تکاملی نوع پوشش و لباس ایرانیان را به خوبی نشان داده است و این دو عنصر به همراه موسیقی به دلیل احساس نوستالژیکی که برای مخاطبان دهه ۴۰ تا ۶۰ به وجود می آورند تنها دلایل موفقیت نسبی این اثر هستند.
در نهایت باید به این نکته اشاره کرد که «نهنگ عنبر» با توجه به موقعیت و فضایی که به مخاطب ارائه می دهد می توانست به مراتب فیلمی بهتر از آنچه در حال حاضر است باشد اما به دلیل گریز زدن فیلمساز به نشان دادن وقایع سیاسی و اجتماعی جذابیت خود را از دست داده و تبدیل به اثری نامنسجم شده که ابهامات زیادی را برای مخاطبانش در پی دارد و نمی تواند آن ها را ترغیب به دوباره دیدن این فیلم و یا تبلیغ برای آن کند.
«نهنگ عنبر» رسماً معجون و مخلوطی از ساخته های پیشین مقدم است. عنصر موسیقی در این فیلم رسماً شبیه به «مکس» شده، کنایه های سیاسی و اجتماعی فیلم های «پارتی» و «سیاوش» را به یاد می آورد و مضمون کلی فیلم نیز به شدت شبیه به اثر توقیف شده «صد سال به این سال ها» دارد که نیم قرن از زندگی مردی را روایت می کند که زندگی اش تحت تأثیر تحولات سیاسی و اجتماعی با فراز و نشیب روبرو می شود و اسفا که فیلمساز موقعیت جغرافیایی، هنجارها و آداب و رسوم رایج اجتماعی کشورش را به دلیل وامداری به غرب و به ویژه سبک و شیوه زندگی آمریکایی به سخره گرفته است.
نظرات